تاريخ : دو شنبه 27 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز, | 17:1 | نویسنده : WhitE

 عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ، 

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن 

را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها 

تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که

مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

…… دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

GetBC(7);

تاريخ : شنبه 25 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز,عشق,کاش گفته بودم,love, | 9:47 | نویسنده : WhitE

 چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست 
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم...
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز...
بخشایش عذرم
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم...



آسمـــــون میبـــــاره , حتـــی یه لحظــه آروم نداره 
چـــرا بین دلـامون دیــــواره؟ 
یه لحظـــــــــه... نگام کــــــــن... 
شاید چشام منو یادت بیــاره 
دیگه نمونده واسم راه چــاره 

 

 

هستیـــه من تو هستــی 
بیا بشین کنــــارم 
با اینکه رفتـــی از من 
به یاد تــــو میبـــــارم 
از وقتــی رفتی از پیشم 
دارم آتیش میگیـــرم 
بذار که این دم آخر 
ببینمت بعد میـــرم  

 

مهربونـــــــــــــــــم , کجایـــــــــــــی؟ 

بی تو دارم میسوزم تو تنهایـــــــــــــــــــــــــی 
دیگه درنمیـــــاد ازم صدایـــــی 
چه رسمــــه , رسمـه زمونــــــــــــــــــه 
کاشکی میدونستم پیشم نمیمونــــــــــــــــــه 
آخه نبـــــود واسه رفتنش بهــــانه 
هستیه من تو هستــی 
بیا بشین کنارم 
با اینکه رفتـــی از من 
به یاد تو میبــــــــارم 
از وقتــی رفتی از پیشم 
دارم آتیش میگیـــرم 
بذار که این دم آخر 
ببینمت بعد میـــرم  

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:نوشته های عاشقانه و غم انگیز, | 9:58 | نویسنده : WhitE

 
هیچ کی خبر از دله زار من نداره


شب که میشه چشمای من ابر بهاره



خالی و صوت و کور این کلبه ی قلبم


من تک و تنهام رو زمین تاریک و سردم



صدای دلگیره منو هیچ کسی نشنید


هر کی که اشکامو میدید بهم میخندید



بدون اون این دله من از پا در اومد


هر چی که گفتم تا بیاد اما نیومد



آخ که دلم شکسته و بدجوری خستست


هر چی دره به روی من همیشه بستست



من که پوسیدم توی این همه غریبی


کاش کی می شد بیایو دستامو بگیری



صفحه قبل 1 صفحه بعد